دربارۀ کتاب بی رد
این داستان درباره پسری است که دلش میخواهد با مادرش ارتباط خوبی داشته باشد، اما هیچگاه نتوانسته است که چنین شرایطی را فراهم بیاورد، او با دوستش «مرتضی» درباره حال و هوایش صحبت میکند و مرتضی با شنیدن این حرف به او پیشنهاد میدهد تا برود و بمیرد، اما پسر به خاطر مادرش نمیتواند خودکشی کند برای همین تصمیم میگیرد مدتی را در تنهایی زندگی کند، در این میان پیرمردی که از نزدیکان پسر است در حال مردن است اما به یکباره جانی دوباره میگیرد و... .