دربارۀ کتاب کله آهنی
این داستان درباره پسری است که در مدرسه و در سر کلاس در صدد پیدا کردن نبض خودش میباشد، اما نمیتواند آن را پیدا کند. آقای «سیستانی»، معلم پسر به او کمک میکند تا نبضش را پیدا کند. پس از پایان کلاس پسر شیطنتی را با دوستانش انجام میدهد که باعث میشود دوستانش او را دنبال کنند و کتکش بزنند. پسر پا به فرار میگذارد، اما در مدرسه این پسر یک قانون نانوشته وجود دارد که هیچکس نمیتواند تغییرش بدهد و آن اینکه اگر میخواهی کتک نخوری باید توی یک گروه باشی؛ گروه «درسخوانها» یا گروه «قلدرها»، اما... .