دربارۀ کتاب بگذار با تو رو راست باشم
«امرسن»، پشت چراغ قرمز خیابان «هوپر» ایستاده بودکه برای بار اول بوی زنندهای آشنا زیر بینیاش پیچید و بار دوم در پمپ بنزین «هس» که توقف کرده بود تا باک ماشینش را پر کند و به «سی کلیفت» برود، حس کرده بود. امرسن چند هفتهای است که خود را درگیر تهیه فهرستی از کلمات خاصش کرده است، کلماتی که دیگر نیازی به استفاده کردن آنها در کلام و گفتارش ندارد، او معتقد است حذف این کلمات باعث میشود شفافتر و بهتر فکر کند، اما وقتی او به شهر «پراگ» سفر میکند... .