دربارۀ کتاب ای کاش می شد؛ اما...
روزی مردی به نام «مایلز» در یک مهمانی شام بین غذای اصلی و دسر به طبقه بالا میرود و خودش را در یکی از اتاقخوابهای خانه صاحبخانه حبس میکند. 30 سال پیش زنی در زندگی او بود، آن زمان هردوی آنها 17 سال داشتند، هرچند از آن زمان دیگر با او دیداری نداشته، اما به نظر میرسد اکنون مایلز در اتاقی خود را حبس کرده است که به همان زن یعنی «آنا» تعلق دارد. پس از گذشت روزها و ماهها اخبار این عملِ مایلز به دنیای بیرون راه مییابد و... . نویسنده در این رمان، تلاش میکند تا در لابهلای داستان معنای زندگی، تاریخ و هویت بشریت را نشان دهد.