به نظر «ویولت» هیچ مکانی زیباتر از گلفروشی خاله «ابیگیل» نیست و این مغازه یک راز بزرگ را در خودش پنهان کرده است. ویولت در این داستان دارد از کنجکاوی میمیرد، اولش سروکله یک مشتری عجیب و غریب توی مغازه پیدا میشود و کمی بعد از آن خالهاش سراسیمه راهی سفر میشود. ویولت همراه با بهترین دوستانش «ژاک» و «زاک» تلاش میکند تا از راز مشتری عجیب و غریب پرده بردارد، در این راه آنها یک کتاب بسیار قدیمی درباره جادوی گلها پیدا میکنند و... .