تابستان سال ۱۷۹3 است و روزهای «متی کوک» به زندگی در کنار مادر و پدربزرگ، کار در قهوهخانه خانوادگی و رؤیای گسترش آن میگذرد، اما ناگهان خیابانهای فیلادلفیا با پشه و شایعات تب زرد پر میشود. بیماری همهگیر میشود و زندگی و رؤیاهای متی را دگرگون میکند. متی، فرصتی برای عزاداری یا ناامید شدن ندارد، حالا رؤیاهایش رنگ تازهای به خود گرفته است؛ مبارزه برای زنده ماندن و ساختن یک زندگی تازه، تصویری روشن و دقیق از دنیای دیگر را برای متی تصویر میکند... .