دربارۀ کتاب زندگی پرفرازونشیب یک قوطی کنسرو
آن روز هوا گرم و آفتابی بود، پسرک یک قوطی لوبیا را در دست گرفته و میخورد. وقتی خوراکش تمام شد قوطی را با ضربهای به آن طرف باغ پرتاب کرد. زندگی برای یک قوطی کنسرو که از قضا عمر درازی هم دارد، آسان نیست، قوطیها مثل موجوداتی آوارهاند که مُدام باید جا عوض کنند و هزار و یک اتفاق عجیب و غریب را ببیند، قوطی کنسرو لوبیای این داستان با نام «قوطیا» نیز از این ماجرا مستثنا نیست... .