دربارۀ کتاب روزی که بچه ها ناپدید شدند ... و داستان های دیگر
این کتاب مشتمل بر داستانهایی کوتاه با عنوانهاي «دوازده سال سه روز کم»، «میوه سبز ناشناس»، «نان و کلید» و... است. در داستان «روزی که بچهها ناپدید شدند»، بیخانمانی راندهشده به نام «کارباش» حوالی برکه کلبه دارد، کسی به درستی نمیداند چه جوری و از کجا پیدایش شده است و چند سال دارد. چیزی که هست مادران «سایه شهر» برای خواباندن و ساکت کردن بچههایشان نام او را میبرند، اینجوری در خواب و بیداری بچهها، کارباش تبدیل به دیو شده است؛ دیوی ترسناک با سری بزرگ و موهای ژولیده. دو دوست نوجوان از یکی از روزهای اوایل پاییز تصمیم میگیرند با دوربین قدیمی از بیشه عبور کنند و از برکه و حوالی آن عکس بگیرند و... .