دربارۀ کتاب خورشید در برف
«خورشید»، زن مهربانی است که هرازگاهی با صدای ناله دختر سه ماههاش، ریسمانی که از ننوی گوشه اتاق به دستش بسته بود را میکشید و دوباره به در نگاهی میانداخت. گویی بیقرار و آشفته منتظر اتفاقی بد یا شنیدن خبری سنگین است. آن اتفاق در حادثهای رخ میدهد و او همسرش را از دست میدهد و پس از آن مشکلات زیادی را تحمل میکند و پس از تلاشهای شبانهروزی درنهایت دچار آلزایمر میشود و سر از آسایشگاه سالمندان درمیآورد و... .