دربارۀ کتاب جمیله
در سال ۱۹۳۴ در اواخر ماه «ایلول»، معادل با ماه سپتامبر میلادی تا چشم کار میکرد مزرعههای سپیده پنبه زیر نور ماه میدرخشیدند و ماشینهای سنگین در نیمههای شب راه غبارآلوده شهر را میپیمودند. «خلیلِ» شتربان از روی الاغی که 9 شتر را پشت سر خود میکشید پیاده شد. از جیبش پاکت سیگار را درآورد، یک نخ روشن کرد، چوب کبریت را با انگشتانش چرخاند و زمین انداخت. بادی مرطوب لرزه بر تن خلیل انداخت که ناگهان متوجه حضور چهار نفر پشت درختان بلوط شد، سه نفر یک نفر را کتک زدند و رفتند و او که به شدت مجروح شده بود روی زمین دراز کشید. خلیل آرامآرام به عابر زخمی نزدیک شد و... .