دربارۀ کتاب نارین بازی زندگی
اين داستان، زندگي دختری در یک روستا را روایت میکند که به دنبال حادثه تلخ و وحشتناکی که برایش روی میدهد، مجبور به ترک خانه میشود. در بخشی از اين رمان میخوانیم: «ایران در حالی که صورت نارین را آرایش میکرد رو به دخترش کرد و گفت: فرزانه دیگه بسه... اینقدر دست به این وسایل نزن داری عصبانیم میکنی! - آخه منم میخوام آرایش کنم. - میخوای حاجی دعوات کنه. - اگه تو آرایشم کنی، میگم مامان اینا رو مالیده، اونوقت حاجی بابا چیزی بهم نمیگه...».