دربارۀ کتاب سرنوشت شیرین
زنی تنها که در خیابان با ماشینش میچرخد تا شاید حال روحياش بهبود یابد، دخترک کوچکی را میبیند که گدایی میکند. او به سراغ دختر میرود و متوجه میشود که مادرش با نام «شیرین» بیمار است. او داروهای مادر دخترک را میخرد و بهگونهای که او متوجه نشود منتظر میماند تا واکنش دختر را ببیند. پس از گذشت چند ساعت پسری لاغراندام به دنبال دختر میآید، زن آنها را تعقیب میکند و خانه «نیما» و خواهرش را پیدا میکند. وقتی وارد خانه میشود دیدن آن شرایط اسفبار او را بسیار تحتتأثیر قرار میدهد. فردای آن روز زن، شیرین را به بیمارستان میبرد و... .