در یکی از محلههای ساکت استانبول دختری زندگی میکرد؛ دختری عاقل، پرحرف و کنجکاو که اسمش را اصلا دوست نداشت و با هوش زیادش بزرگترها را کلافه کرده بود. او یک کتاب اطلس داشت که همیشه همراهش بود و نگاهش میکرد البته کلی کتاب دیگر هم داشت، خیالپردازی هم بلد بود. روزی از روزها در کتابخانه مدرسه چیز شگفتانگیزی پیدا کرد: یک کُره ی عجیب که میان قفسهها برق میزد. این کُره ی سحرآمیز صاحبش را به یک سفر فراموشنشدنی میبرد... .