دربارۀ کتاب سگی به نام سرمه
دختری به نام خانم «پرتو» که کارمند هلال احمر است و سگی به نام «سرمه» دارد برای اعزام به روستای «گله» در کرمانشاه به دلیل وقوع زلزله احضار میشود. او قرار است با یکی از همکارانش به این عملیات برود. آقای «باقری»، مسئول هلال احمر شیراز خودش را به پرتو میرساند و اطلاع میدهد که با «مهدی صبور» و سگش «سهند» به مأموریت خواهند رفت، یک آن دنیا دور سرش میچرخد، مهدی صبور پس از وقفهای طولانی دوباره سرکارش برگشته بود و حالا پرتو به یاد عشقی افتاده بود که دو سال تلاش کرده بود تا فراموشش کند و... .