آسیبشناسی دانشی است دربارهی پیشنهادِ رهنمود یا تجویز بر پایهی شناخت یا معاینهی پدیدهها برای یافتن راه بهبود و درمان. از اینرو آسیبشناسی میباید بخش بزرگی از دانش سیاست را دربر گیرد. اما در دانشِ سیاسیِ امروز، رویهمرفته، پیوند دانش و پژوهش با نیازها و خواستهها و ارزشهای ما بهدست فراموشی سپرده شده و در نتیجه پیوند میان دانشِ سیاست و زندگی سیاسی از هم گسیخته شده است. در فلسفه یا دانش سیاسی دیرین، معنای حکمتِ سیاست، به عنوان دانش، در پیوند آن با زندگیِ سیاسیِ بهتر و آرمانهای انسانی نهفته بود، اما با علمی و اثباتیشدن سیاست به عنوان دانشی تجربی، فلسفه و هدف آن گم شد و دانشِ سیاست به پژوهش تجربی صرف و بیعلاقه به زندگی عملی و آرمانهای انسانی بدل شد…
از دیدگاه سیاست، به عنوان دانشِ آسیبشناسی، هرگونه معاینه و یا گفتوگویی از «آنچه هست» باید ابزار و مقدمهای باشد برای گفتوگو از «آنچه باید باشد». دانش سیاسی آسیبشناس و چارهاندیش است و معاینات تجربی یا علمی را در راه ازمیانبرداشتن آسیبهای جامعه بهکار میبرد. معاینهی تجربی نیز فاقد جهت و هدف بلکه در جهت آسیبزدایی است و کارکرد اصلی آن شناخت و ازمیانبردن موانع رسیدن به هدف است. به سخن دیگر، بررسیهای تجربی و علمی باید تنها در پرتو بررسیهای آسیبشناسانه انجام شوند.