دربارۀ کتاب آهای بچه جون! جریان از دست دادن مادرم، پیدا کردن پدرم، و دست و پنجه نرم کردن با کلی مشکلات خانوادگی
مادربزرگ، «شرلی»، توی سالن مطالعه بودند که پدربزرگ «جو»، برای اولین بار پا به آنجا گذاشت. آنطور که شرلی ماجرا را برای برادرش تعریف میکند آنها خیلی زود ازدواج میکنند. جو، دوران دانشگاه را به پایان میرساند و در جنگ جهانی دوم به کشورش خدمت میکند. پس از آن جو برای ادامه رندگی باید پول دربیاورد، او در اولین مسیر شغلیابی به کراواتفروشی مشغول میشود و... .