تمام فکر «پرنسس پولورایزر» شوالیه شدن است و تمام فکر دوست اژدهای او، سرآشپز شدن است. برای همین وقتی فرصت باز کردن یک رستوران فضای باز روستایی برای «دریبل» فراهم میشود از خوشحالی سر از پا نمیشناسد، البته باید خودش را مخفی کند؛ چون مردم هنوز هم از اژدها میترسند. در این شرایط «ژانگولر» روستا از آمدن پرنسس و دوستانش به آنجا خوشحال نیست، به همین دلیل هر کاری میکند تا از دستشان خلاص شود و... .