دربارۀ کتاب خانه ی شبح زده
«آلن» در طول زندگیاش احساسات خیلی قوی نسبت به خانهها داشت. وقتی که به داخل خانه میرفت میفهمید افرادی که آنجا زندگی میکنند یکدیگر را دوست دارند یا نه، یا اینکه بیمار هستند یا نه! میترسند یا عصبانی هستند. آلن در عمارت «کلیتون» خشم و بیماری را احساس نمیکرد، اما عشق و خوشی را هم در آنجا احساس نمیکرد. با وجود اینکه هوا خیلی هم خوب بود، در خانه جریان هوای سرد وجود داشت و با وجود مبلمان زیبا و ظریف به نظر میرسید عمارت خالی است. چیزی شیطانی و منحوس در هوا معلق بود، مثل اینکه دیوارها رازی شیطانی را میدانستند که برای بازدیدکنندگان آشکار نبود، برادر و مادربزرگ آلن از زرق و برق امارت شگفتزده بودند، ولی او یک احساس مبهم داشت و دلشوره عجیب بر دلش چنگ زده بود و... .