دربارۀ کتاب گنجشک ها بی صدا می گریند
رمان «گنجشکها بیصدا میگریند»، درباره زندگی مردم یکی از شهرهای عراق است که با ورود نیروهای داعش دستخوش تغییرات نامبارک میشود. یکی از محورهای داستان «گنجشکها بیصدا میگریند»، مدافعان حرم و همچنین چالشها و دشواریهایی است که زنان در حملهها و اشغالگریهای داعش داشتند. رمان پیشِرو، چهار فصل اصلی دارد که به ترتیب عبارتاند از: آتش، باد، آب و خاک. در قسمتی از این کتاب میخوانیم: «هنوز قلبش تند میزند. خوابش نمیبرد. هوا دم دارد و حوصله برخاستن از جایش را هم ندارد. یک ساعتی هست که در جایش وول میخورد. کلافه است. دلش چیزی میخواهد؛ اما نمیداند چه. به دیوار پیشرویش خیره میشود. دوباره صحنههایی که در خواب دیده، برایش مجسم میشود. خواب دیده بود فواد دست او را گرفته و با هم به سمت دریا میرفتند. مرد قدبلندی جلوتر از آنها راه میرفت...».