دربارۀ کتاب زخم کینه بسته
در این داستان «ترلان» و همسرش «فرید» به همراه دو فرزندشان زندگی خوبی دارند، «فرهاد»، برادرشوهر ترلان بعد از مدتها انتظار با دختر مورد علاقهاش «رؤیا» ازدواج کرده است و بنا به نذري که کرده، قرار است به مشهد بروند. در راه در اتفاقی ناگوار عدهای مسلح به آنها حمله میکنند. فرهاد که پلیس است در موقعیتی کوتاه و مناسب بیسیم میزند و همکارانش برای نجات آنها میآیند و مسلحان متواری میشوند. رؤیا تیر خورده است و بیمارستان منتقل میشود. پس از جراحی حدود يک ماه بیهوش میماند و پس از بههوش آمدن متوجه میشود که نمیتواند حرکت کند و... .