دربارۀ کتاب گرفتاری با مصری ها
فرمانده به سمت «ژولیوس» خم شد و هوار زد: «چه گندکاری وحشتناکی توی ساحل زیبای ما راه انداختهاید!» ژولیوس گفت: «ببینین من بابت ساحلتون متأسفم، ولی ما تصادفی از اینجا سردرآوردیم. ما کشتی شکستهایم!» فرمانده سرفه کرد و ژولیوس را روی زمین هل داد. «هه! چه داستان قشنگی! شما جاسوسین و ما اینجا توی مصر همه جاسوسها رو میکشیم!»... .