دربارۀ کتاب شیر مرغ
این داستان در توصیف ضربالمثل «از شیر مرغ تا جان آدمیزاد» نوشته شده است. مردی میگفت، اول شب بود در حیاط را باز کردم تا کیسه زباله را بیرون بگذارم، جوانی به سرعت وارد حیاط خانه شد. دور حیاط چرخید و با خونسردی چند وسیله برداشت و قصد خروج از خانه را داشت که با سروصدای من همسایهها به کمک شتافتند و او را دستگیر کردند و با پلیس تماس گرفتند، پسرک تقلایی برای فرار نمیکرد، از او پرسیدم چرا دزدی میکنی، گفت... .