دربارۀ کتاب پسری در خاطره اش
پسری برای ادامه تحصیل از روستا با یک مینیبوس به شهر میآید. با حرکت مینیبوس دو دختر بازیگوش به نامهای «مریم» و «ریحانه» شروع به بازی کردند و خود را از میلههای نزدیک درب آویزان کردند، پس از گذشت مدت کوتاهی با تذکر پدرِ مریم، ریحانه به نزد مادرش رفت، اما مریم همچنان به شیطنتهایش ادامه داد که یکدفعه زمانی که راننده خواست به چپ بپیچد، درب مینیبوس باز شد و مریم به بیرون پرت شد و... .