دربارۀ کتاب خواب با چشمان باز
«رادی»، جوانی است که در روستای دوردست پشت کوههای بلند برفی زندگی میکند و همچون دیگر اهالی آن روستا با زحمت بسیار در آب و هوایی سخت و سرد کشاورزی میکند و سعی در گذران زندگی داشته و به سختی ایام میگذراند. رادی که در این دنیا هیچکس را بهجز مادر مهربان و پدر خود ندارد تمام دلخوشیاش قصههایی است که مادر قبل از خواب برای او تعریف میکند و با همین کار حس تخیل او را پرورش داده و حس کنجکاویش را نسبت به اینکه بیرون از روستای کوچکشان چه هست و مردم دیگر چگونه زندگی میکنند بیشتر کرده و آرزوی سفر را در دلش میکارد؛ تا اینکه پس از گذشت چندی مادر رادی فوت میکند، او که حالا دیگر خود را تنها میبیند تصمیم میگیرد تا به آرزوی دیرینهاش جامعه عمل بپوشاند و به سفر برود و... .