دربارۀ کتاب هدیه
«صدای زنگ در درست بعد از برگزاری مسابقه فوتبال برادرم در سالن پذیرایی خبر از آمدن کسی جز خلیلآقا را نمیداد. خلیلآقا، مرد مهربان و میانسال حدود هفتاد سالهای بود که در کنار پدربزرگم بابا شاپور در طبقه پایین ما زندگی میکرد و کاملا تحت سلطه پدربزرگ بود و مأمور اجرای دستوراتش. خلیلآقا رابطه بسیار خوبی با ما داشت بهخصوص با برادرم «هیراد»، هیراد آنقدر سرگرم بازی بود که اصلا متوجه حضور خلیلآقا نشد...».