دربارۀ کتاب داستان شهر دود
«کاظم» اصلا قهرمان و قهرمانبازی و این ماجراجوییهای مسخره ی خیالی را دوست ندارد، ولی وقتی یک عالمه کلاغ سیاه میخواهند دوست صمیمیاش را بدزدند، نمیتواند این پایش را روی آن پایش بیندازد و هیچ کاری نکند! میپرد وسط کلاغها با آنها میرود به شهر دود و دنیای غیرآدمیزادی؛ جایی که یک جادوگر خشن و بدجنس بچههای زیادی را اسیر کرده است... .