هنریک ایبسن (1828-1906)، شاعر و درامنویس نروژی، در نیمۀ دوم قرنِ نوزدهم، سلسله جنبان نهضتی ست که در کارِ تئاتر ولوله انداخت، و قرن بیستم هنوز نرسیده، معیارهای درامنویسی و صحنه پردازی را یکسره دیگرگون کرد. درامنویسان نوآور نابغه ای چون اگوست استریندبرگ (1849-1912، بیست و دو سال جوان تر از ایبسن)، جورج برنارد شا (1856-1950، بیست و هشت سال~)، آنتون چخوف (1860-1904، سی و دو سال~)، لوییجی پیراندلّو (1867-1696، سی و نه سال~)، و ماکسیم گورکی (1867-1936، چهل سال~)، هر یک، به راه خود، دنباله گیر راه تازۀ ایبسن بودند. بسیاری منتقدان، ایبسن را به عنوان یکی از بزرگترین استادان هنر تئاتر در تمامیِ اعصار، همسنگ سوفوکل و شکسپیر میدانند. ایبسن مدام در تلاش است تا عملاً به ما بفهماند که اغلب ایده آل ها، بعد از طیِ مراحل پویایی، طراوت و سیالیت خود را از دست می دهند، همپای فرد یا جامعه پیر می شوند، و رفته رفته تبدیل میشوند به الگوهای عاریتی، به قالب های فکری صُلب، به قواعد فسیل مانند، به قراردادهای قالبی، به نعش، به برچسب؛ و با چنین صورت هایی ست که «بختک وار، بر هستی پویای ما سنگینی می کنند»، و اگر ما از آنها بت بسازیم، و به همین صورت آنها را بر هستی خود حاکم کنیم، «فسیل شدنمان حتمی ست».