«ظهور نئولیبرالیسم»،«رویزیونیسم روسی»،«دموکراسی لیبرال از مسیر پایان تاریخ»،«از لیبرالیسم به نئولیبرالیسم»،«ظهور نئولیبرالیسم با ریگانیسم»،« تاچریسم»،« دو روایت از رکود اقتصاد سیاسی نئولیبرالیستی» ،«افول سالهای طلایی نئولیبرالیسم»،«هایک و پوپر تئوریسینهای دموکراسینئولیبرال»، «تنگناهای نئولیبرالیسم»،«برزخ استالینیسم یا دوزخ نئولیبرالیسم»،«رکود بزرگ و صعود کینزیسم»،«طرحهای جایگزین رکود اقتصاد سرمایه-داری»،«راهحل امپریالیستی (جنگ افغانستان و عراق) »،«خشونت ضد دموکراتیک نئولیبرالیسم »،«اصلاح طلبی یا لابی گری»و…عنوان برخی از بخش های این اثر است.
نویسنده در آغاز این اثر عنوان می کند:«هدف اصلی و راهبردی این مجموعه تکمیل فرایند دولت سرمایه به دولت سرمایه داران از طریق یارگیری گسترده از جناحهای مختلف بورژوازی ایران ذیل برنامه ی توسعه ی سیاسی یا دموکراتیزاسیون راست (روال کار) است. تبلیغ دموکراسی لیبرال تحت شعارهای پر طمطراقی همچون “ایران برای همه ی ایرانیان” در همین راستا شکل بسته است. با این همه عمر نئولیبرالیسم در چارچوب حاکمیت دولتهای امپریالیستی و کشورهای سرمایه داری پیشرفته در آخرین سالهای نخستین دهه ی هزاره ی سوم به پایان رسیده است.
روز20 ژانویه 1981 رونالد ریگان – در مُقام رییس جمهور ایالات متحد آمریکا – در اوج بحران اقتصاد کینزی به قدرت خزید و در راستای اجرای دیکته های میلتون فریدمن، اعلام کرد: دولت راه حل مشکلات ما نیست، بلکه دلیل وجود مشکلات است و دوران آن به پایان رسیده….. دو سال پیش از آن مارگارت تاچر مدعی شده بود:” چیزی به عنوان جامعه وجود ندارد، بلکه فقط مردان و زنان منفرد وجود دارند”. کمتر از سه دهه پس از آنکه نئولیبرالیسم توانست از طریق انباشت به شیوه ی خلع ید مجدد از سرمایه داری بر محور رژیم انباشت متکی به ارزش سهام، سیاست های مونتاریستی، بورس بازی، کمرنگ سازی نقش حمایتی دولت از زنده گی اقتصادی مردم، اصالت بخشیدن به بنیادگرایی بازار آزاد، خصوصی سازی، اقتصاد کازینویی و به قول خودشان اقتصاد ماده زدایی شده، توزیع دارایی رو به بالا، مقررات زدایی از بازار و انهدام اتحادیه ها و دستآوردهای جنبش کارگری، بر بحران ادواری سرمایه داری (اضافه تولید و گرایش نزولی نرخ سود) فایق آید، یکبار دیگر تضاد کار ـ سرمایه و تناقض ذاتی سرمایه داری بحران تازه ی آفریده است. این بحران – به عنوان جدی ترین چالش سرمایه داری از دهه ی1930 تاکنون – از یک طرف نشان داده است که همه ی آمارهای مبتنی بر رشد اقتصادی سه دهه ی گذشته سرابی بیش نبوده و در این مدت آنچه رشد کرده سرمایه ی موهوم (به تعبیر مارکس) بوده و از طرف دیگر با شکست همه جانبه ی نظام های سرمایه داری نئولیبرال اقتصاد سیاسی جهان در شرایط تازه یی قرار گرفته است.»