... کم کم از زبان پرستاران دریافتم که این خاصه خرجی های معمول در حق بیمار من هزینه های سنگین تری نیز به دنبال خواهد داشت. این بود که روزی به مدیر بیمارستان مراجعه کردم و با همان زبان نارسای خود به او حالی کردم که من آدم فقیری هستم و آن دکتر ایرانی که توصیۀ مرا به پروفسور سِر راسل بْراک کرده در سفارش نامۀ خود قید کرده است که استطاعت پرداخت هزینه های سنگین را ندارم. با تعجب گفت: «ولی به حسب توصیۀ همان دکتر ایرانی شما را آدم ثروتمندی می شناسیم زیرا در نامۀ خود نوشته است که شما نویسنده هستید، و این خود می رساند که بسیار ثروتمندید.» بی اختیار خنده ام گرفت و گفتم: «از قضا اگر نوشته باشد “نویسنده است” این به آن معنی است که شخص مورد سفارش آدم فقیری است. شاید در کشور شما یا در کشورهای متمدن اروپایی نویسندگی مترادف با ثروت سرشار باشد، چون از کتاب یک نویسنده هر بار میلیون ها نسخه به چاپ می رسد و قهراً پول خوبی هم نصیب نویسندۀ آن خواهد شد، ولی در کشور ما نویسنده یا مترجم، به طور اهل قلم، یعنی آدم های فقیر و بی چیز که قلم صدتا یک غاز می زنند و همیشه هم هشت شان در گروی نه است...»