این کتاب، روایتگر ماجرای زنی به نام «سمیرا» از زبان خود اوست که در رابطه با مرد زندگیاش با شکست مواجه شده، آن هم شکستی سخت از نوع خیانت، خیانت از جانب کسی که دوست خانوادگیشان بوده! اکنون سمیرا تصمیم خود را گرفته و بعد از یکسال و اندی زندگی در خانه مادرش جایی مستقل را هم برای کار و هم برای سکونت در اختیار دارد، در حالی که «امیر» همسرش تهدید کرده که اگر از طلاق صرفنظر نکند، باید دوری «سمیر»، فرزندشان، را به جان بخرد. او برای عبور از بحران روحی که در آن گرفتار شده به درمانگر مراجعه کرده و همچنان که زندگیاش را شرح میدهد از چیزهای دیگری هم مینویسد که حقایق جامعه و زنان را برای خواننده ترسیم میکنند.