این کتاب درحقیقت متن پایاننامه کارشناسی «روحالله خالقی» در رشته ادبیات است که میتوان عمق علاقه و دلمشغولی او را نسبت به ادبیات در آن حس کرد. خالقی، موسیقیدان و هنرمند ایرانی بود که نقش بسزایی برای زنده نگه داشتن موسیقی ایرانی در دورهای که حتی تدریس آن در هنرستان عالی موسیقی متوقف شده بود، ایفا کرد و نهایتا با تلاشهایی که در کنار استادش به ثمر رساند به تأسیس هنرستان موسیقی ملی منجر شد. در بخشی از کتاب میخوانید: «عاشق، از آن غزلسرایانی است که خوب از عهده برآمده و در دوره خود سردسته شعرای غزلسرا بوده است. عاشق، در غزلیات خود مضامین تازهای جز آنچه قدما و سابقین بر او گفتهاند ندارد، ولی اغلب مضامین معمولی شعر را طوری طرح کرده که به نظر تازه میآید، و گویی رنگ تازهای دارد. بنابراین میتوان گفت: که کلاماش ساده و بیتکلف است و دنبال صنایع بدیعی هم نگشته، و از شغلی که داشته و با کمال تکبری که داشته، و از معلومات خود دم فروبسته و چیزی نمیدانسته که بیان کند، معلوم میشود به تمام معنی شاعر بوده و طبع او به مقتضای ذوق طبیعی و ذاتی بوده، و در اثر ممارست، شاعر نشده است؛ البته...».