دربارۀ کتاب چند قدم روی مرز نسبیت
در این داستان، پسری جوان وقتی به دیدار یکی از آشنایانش میرفت روی صندلی ماشین نوزادی هفت یا هشت ماهه را میبیند، او نوزاد را بغل میکند که به مادرش برساند اما او را به اتهام بچهدزدی دستگیر و به زندان میبرند. در روز محاکمه برای پسر، وکیل تسخیری قرار میدهند، وکیل دفاع قابل قبولی از پسر نمیکند و همین مسئله او را رنج میدهد، از طرفی به خودش هم اجازه دفاع نمیدهند، حتی پسر نمیتواند به کسی اطلاع بدهد که زندانی است و... .