دربارۀ کتاب بودن در پوچی ها
این کتاب مشتمل بر دو داستان کوتاه با عنوانهاي «بودن در پوچیها» و «عکس پدر» است. در داستان «بودن در پوچیها»، «اردلان» که در یک کارگاه کفاشی کار میکند، پشت چرخ کفاشی مشغول دوختن است و افکارش درگیر گرفتاریهای روزمرهاش، که یکدفعه «کمال» او را صدا زده و میگوید که «آقا جواد» صاحبکارشان با او کار دارد. اردلان به سراغ جواد میرود، جواد به او اعتراض میکند که کارهایش را تمام نکرده و اردلان در پاسخ، علت را خرابی چرخ عنوان میکند اما کمال به دروغ، تنبلی را بهانه دیرکرد اردلان جلوه میدهد و... .