دربارۀ کتاب سرخس نشین
این کتاب مشتمل بر 9 داستان کوتاه با عنوانهاي «بوی خاک نمزده»، «فسبح باسم ربکالعظیم»، «قنات»، «وارثان تنهایی» و... است. در بخش کوتاهی از داستان «سرخسنشین» میخوانید: «حیف شد که آن سی و چهار رفیق جنینیام فراموشم کردند و گرنه همهشان به من قول داده بودند که زیر باران هیچ وقت از چتر استفاده نکنند؛ و همیشه و همیشه عین یک دوستِ راست راستکی با رویِ خوش پذیرای بارانها باشند. اولش خیال میکردند که باران از سرزمین ما میگذرد و بعد میرسد به دنیای خاکی آنها، اما بهشان گفتم که من تا حالا فقط در دنیای شماها این بارانها را دیدهام و البته یک نوع باران پلاسمای داغ هم دیده بودم که در خورشید میبارید و آنها هم قانع شدند. یکیشان به گمانم قرار بود دختر باشد، بدجوری عاشق سرخس شده بود و گل مغربی...».