دربارۀ کتاب شراره های عشق
«شقایق» که در آرامش کامل خوابیده بود با صدای زنگ بیدار میشود، ساعت چهار و نیم صبح، آمدن مهمان ناخوانده، شقایق بیتوجه به اتفاق رخداده دوباره به خواب میرود. صبح که از خواب بیدار میشود طبق عادت مادرش، صدای تلويزیون را نمیشنود، به آشپزخانه میرود و متوجه میشود که مهمانآمده، دوست «مهرداد»، داماد خانواده است. «شبنم»، خواهر شقایق یکسالی است که با مهرداد ازدواج کرده و در جنوب ایران زندگی میکند. شقایق آن روز به عنوان مدلِ دوستش «مژگان» به آرایشگاه میرود تا در امتحان شرکت کند. پس از پایان کار او به همراه مژگان به خانه بازمیگردد و با «بردیا» مواجه میشود، برخوردي که آغازگر اتفاقات تازهای در زندگی شقایق است... .