در این کتاب، آلیس ملکه سرخ را ملاقات می کند و با وی مسابقه می دهد. «آلیس بعدها که اندیشید نتوانست درست سر در بیاورد که آنها چگونه آغاز کردند،» اما متوجه شد اگرچه ظاهرا هر دوی آنها با شدت می دویدند «درخت ها و سایر اشیاء اطرافشان اصلا به نظر نمی آمد جایشان تغییر کند: آنها هر اندازه سریع می رفتند انگاری اصلا از چیزی عبور نکرده بودند.» سرانجام وقتی ملکه سرخ دستور ایست داد،
آلیس با شگفتی بسیار به اطراف ملکه نگریست. «مرا چه می شود که گمان می کنم تمام مدت زیر همین درخت بودیم! همه چیز درست مثل قبل است!»
ملکه پاسخ داد «البته که اینطور است، مگر انتظار دیگری داشتی؟»
آلیس که هنوز یک کمی نفس نفس می زد گفت، «آخر در کشور ما اگر برای مدت طولانی خیلی سریع بدویم، یعنی همین کاری که ما داشتیم انجام می دادیم، معمولا به جایی دیگر می رسیم.»
ملکه گفت: «چه کشور کند و تنبلی دارید! اکنون و اینجا، همان گونه که می بینی، برای اینکه در همان مکان قبلی بمانی لازم است تا جایی که می توانی سریع بدوی.»
اثر ملکه سرخ به وضعیتی اشاره می کند که صرفا برای حفظ موقعیت خود باید به دویدن ادامه دهید، مانند حکومت و جامعه که با سرعت می دوند تا توازن بین شان حفظ شود. در کتاب کارول همه آن دویدن ها کاری بیهوده بود. در تکاپوی جامعه علیه لویاتان وضعیت این طور نیست. اگر جامعه شل بیاید و به حد کافی سریع ندود و خود را با قدرت رو به رشد حکومت همراه نکند، لویاتان مقید می تواند سریعا به لویاتان مستبد تنزل یابد. به رقابت جامعه نیاز داریم تا لویاتان را تحت نظارت بگیرد، و لویاتان هر اندازه قدرتمندتر و پر ظرفیت تر شده باشد، جامعه هم باید قدرتمندتر و هوشیار تر شود. ما علاوه بر این محتاج لویاتانی هستیم که به دویدن ادامه دهد، هم بدان منظور که ظرفیتش را در مواجهه با چالش های جدید و دشوار بالا ببرد، و هم برای آنکه استقلالش را حفظ کند، استقلالی که نه تنها در حل و فصل مرافعات و اجرای بی طرفانه قوانین، که همچنین برای شکستن قفس هنجارها حیاتی است. همه اینها (تمام این دویدن ها!) وضعیتی کاملا آشفته به نظر می آید، و خواهیم دید که اغلب همین گونه است. با وجود تمامی این آشفته کاری، برای پیشرفت بشر و برای آزادی وابسته به ملکه سرخ هستیم. اما خود ملکه سرخ نوسانات بسیاری در توازن قدرت میان حکومت و جامعه ایجاد می کند، زیرا گاهی این و گاهی آن جلو می افتند.