این زن من بدجوری درس میخواند؛ از صبح تا شب حواسش پی دفتر و کتاب است. دورتادورش را پر میکند از کتاب. این یکی را برمیدارد و باز میکند و آن یکی را میبندد و کناری پرت میکند. از یکی کنده میشود تا به دیگری بچسبد. گاهی چند تا را باهم باز میکند و چشمش همین طور بین آنها به گردش در میآید؛ با صدای بلند میخواند. بعد تکرار میکند و همین طور با خودش حرف میزند. خودش از خودش میپرسد و خودش به خودش پاسخ میدهد. خودش به خودش نمره میدهد. میگوید نمره اش بیست است! جان خودش که خیلی راست میگوید...