هلی را صدا می زدند، “هلی هیولا”.
خب حق داشتند. چون که هم قیافه، هم رفتارش عجیب و غریب بود.
چشم راستش بزرگ تر از چشم چپش بود. موهای سیاهش هم تا کمرش آویزان بود. و همیشه عنکبوتش را همراه داشت.
هلی دانش آموز بدی نبود، بچه ی بی ادبی هم نبود.
اما هیچ کدام از هم کلاسی هایش حاضر نبودند با او بازی کنند.
چرا؟ چون او و خانواده اش، با بقیه فرق داشتند.