راوی در این رمان در تلاش است تا افکار منفی را از خود دور کند، افکاری که از «سعیده»، عشق قدیمیاش در ذهنش نقش بسته است. سعیده در زندگی او حکم باد و بوران شدید را دارد که گاه میوزد و هستیاش را درمینوردد، همانطور که عاشق شدنش خط عاشقی را برای او مشق کرده است. اکنون نیز رویگردانی از عشق او را دلسرد و ناامید کرده است. روز نخستی که پس از سالها سعیده را میبیند پایههای فکریاش میلرزد، چراکه سعیده روزی که «مهران» را برای ازدواج انتخاب کرد او را به مثال یوسفی میدانست که در جهان نمونهاش وجود ندارد، اما حالا... .