دربارۀ کتاب همرنگ تنهایی
در این داستان مردی به نام «پرویز» با همسرش «ترانه» و دو دخترش زندگی میکند. «احمد»، پسرعمه «پروانه»، دختر بزرگ پرویز، دلباخته اوست. اما چون تازه از سربازی برگشته و بیکار است نمیتواند درخواستش را مطرح کند. مدتی میگذرد، پرویز دایی احمد او را نزد خودش میبرد و شروع به کار می کند. پس از مدتی مادر احمد به خواستگاری پروانه می آید و پروانه پاسخ مثبت میدهد. دو خانواده مشغول آمادهسازی مقدمات عروسی میشوند که پرویز ورشکسته میشود، او برای رهایی از فشار مالی، تصمیم میگیرد باغ نطنز را بفروشد اما... .