دربارۀ کتاب رنج و سرمستی
کتاب روایت خود را از کودکی «میکلآنژ» آغاز میکند و همراه با رنج میکلآنژ برای پیکرتراش شدن و سرمستی او از پیکرتراشی، داستانی زیبا از لحظات مهم میکلآنژ ارائه میدهد. موفقیت کتاب نهتنها به خاطر مستندات آن، بلکه به خاطر خیالات «استون» (نويسنده) در هنگام نوشتن زندگینامه است که کتاب را از یک بیوگرافی معمولی، به رمانی هیجانانگیز و زیبا تبدیل کرده، به طوری که خواننده با میکلآنژ و روح مشتاق او انس میگیرد. پدر میکلآنژ همواره با هنرمند شدن میکلآنژ مخالف بود، اما او راه هنر را پیش گرفت. ميکلآنژ ابتدا به نقاشی روی آورد، اما به خاطر اشتیاق همیشگیاش به سنگتراشی، پیش از اتمام نقاشی، به عنوان استاد به مدرسه مجسمهسازی منتقل شد. او ساعتها وقت خود را در معدن سنگی در فلورانس به تراشیدن سنگ سپری میکرد و همانند «داوینچی»، جسد انسانها را برای دستيابی به تصویری برتر از انسان کالبدشکافی میکرد تا بتواند آثاری همچون «تندیس داوود» یا تابلوی «آفرینش انسان» در کلیسای «سیستین» از خود بهجا بگذارد. کتاب «رنج و سرمستی»، مرحلهبهمرحله با میکلآنژ همراه میشود تا نشان دهد که هنرمند واقعی برای اعتلای هنر، چقدر از روح و جان و هنر خود هزینه میکند تا اثری ماندگار از خود به یادگار بگذارد.