«مگی» و برادرانش به همراه پدر و مادرشان از نیوزیلند عازم استرالیا میشوند تا به عمه پیر و ثروتمندشان بپیوندند که مالک مزرعهای بسیار بزرگ است و برای اداره مزرعه به کمک نیاز دارد. مگی کوچک در آنجا مورد توجه کشیشی جوان و خوشقیافه قرار میگیرد که بر بعضی امور خانم «کارسون» پیر نظارت دارد، و خود نیز به او دل میبندد. اما این عشقی ممنوع است؛ چون کشیش اجازه ندارد ازدواج کند. خانم کارسون، عمه مگی که از این عشق باخبر شده است و خود نیز عاشق کشیش است، وصیتنامهای تنظیم میکند و قبل از مرگ آن را به کشیش میدهد، که در آن کشیش را بر سر دو راهی انتخاب عشق و قدرت قرار داده است. کشیش درنهایت قدرت و ثروت را انتخاب میکند در حالی که همچنان در دل به مگی عشق میورزد. مگی که حالا دختری جوان و از عشق کشیش ناامید شده است، ازدواج میکند، از مزرعه میرود و بچهدار میشود اما از آنجا که زندگی زناشویی نابسامانی دارد، از شوهرش جدا میشود و به مزرعه بازمیگردد و دوباره با دیدن کشیش آتش عشقش شعلهور میشود... .