دربارۀ کتاب جایی که هستم
«جومپا لاهیری» در این کتاب داستانی با مضمون هراس و اشتیاق یک زن به زندگی را بازگو میکند. زنی که در محوریت این داستان است بین حرکت و سکون، بین کشف و شناسایی مکان جدید و پرهیز از آن به طور همزمان، برای ایجاد ارتباط در نوسان است. شهری که در آن زندگی میکند، او را مسحور خویش ساخته و پسزمینه زندگی روزمره او و تقریبا مخاطب خاص اوست؛ پیادهروهای اطراف خانه، باغها، میدانها، خیابانها، مغازهها، کافهها، استخری که مشتقانه به آنجا میرود، ایستگاه اتوبوسی که او را تا مسافتی دورتر میبرد، یافتن مادرش که پس از مرگ زودهنگام پدر در انزوای بیمارگونهای غوطهور شده است و پس از آن همکارانی که با نیمی از آنها قادر به تعامل نیست. دوستان و «اويي» که سایهای تسلیبخش و آزارگر است تا زمانی که لحظه گذر میرسد. در طول یکسال و پشت سر گذاردن فصلها، زن به «بیداری» میرسد.