دربارۀ کتاب رمان های فیروزه ای
در این رمان «سهراب»، پسری جوان، زیبا و تنومند است که وقتی از دانشگاه به خانه بازمیگردد بین راه دختر تپل و بامزهای را به نام «ناردونه» میبیند. او که متوجه میشود ناردونه بدون اجازه از مادرش بیرون آمده، او را همراهی کرده و به «سهیلا» خانم تحویل میدهد. آن روز میگذرد تا اینکه با شنیدن صدای گریه ناردونه و دادهای سهیلا، مادر سهراب به خانه آنها میرود و با ناردونه بازمیگردد. ناردونه ي 11 ساله در درس ریاضی ضعیف است و سهیلا برای همین او را تنبیه کرده است. سهراب که دلش برای ناردونه میسوزد با او به تمرین ریاضی میپردازد، و در لابهلای این تمرین کردنها و صحبت با مادرش متوجه میشود که سهیلا خاله ناردونه است و پدر و مادر ناردونه به گفته سهیلا فوت کردهاند و... .