در نمایشنامۀ دام که آمیختهای از واقعگرایی و فراواقعگرایی توأم با گروتسکی اکسپرسیونیستی است؛ تادئوش روُژهویچ به جستجوی لحظاتی تخیلی از زندگیِ خصوصیِ «فرانتس کافکا»، نویسندۀ نام آشنا میپردازد و ما را با خود همراه میکند. ابتدا، ما را به دوران کودکی او در میان زنها (مادر، خدمتکار، خواهرها) میبرد و سپس، با خشونتِ غیرانسانیِ پدرش آشنا میکند. بعد، جوانی و سالهای پختگیاش را نشانمان میدهد و پس از آن با « ماکس برود»، دوست و محرمِ اسرار او آشنا میسازد. بعد، با زنها، خصوصاً فِلیسه، نامزدِ اغواگر دورهای، و نه الهامبخش او، رو در ور خواهیم شد و در همین مسیر، محبت فرانتس نسبت به خواهرهایش را میفهمیم و با ضعفها و خودخواهیهای خودش آشنا میشویم. سرانجام، در انعکاسی از تقدیر، شاهد مواجهۀ او با پدرش خواهیم شد؛ تصویری آخر زمانی که بیتردید کلید درک کلِ نمایشنامه است.