دربارۀ کتاب شیدای ماه
زندگی به هر حال ادامه داشت، «آیلار» از زندگی و شرایطش راضی نبود و «هومن»، برادرش سعی میکرد تا او را به زندگی بازگرداند. هومن همیشه از او میخواست تا هر طور که دوست دارد زندگی کند، اما آیلار نمی تواند حرفهای هومن را بپذیرد. او به مرگ فکر میکند، مرگی که شاید زودتر از برادرش به سراغ او بیاید. در این شرایط او با پسری به نام «بابک» آشنا میشود، بابک برای آنکه از علاقه آیلار به خودش مطمئن شود پیشنهادی به او میدهد اما... .