دربارۀ کتاب برف سفید و ماجراهای خاکستری
قصه رمان «برف سفید و ماجرای خاکستری»، الهام گرفته از واقعیتی اتفاق افتاده در بخش «ارشق» شهرستان مشگینشهر است که با آمیزههای تخیل به اثری سورئال به سبک رئالیسم جادویی تبدیل شده است. به گفته «مریم حضرتی»، خالق رمان «برف سفید و ماجرای خاکستری»، بخشی از بنمایه داستانی اثر از واقعیتهایی است که همیشه با وی بوده و از ۱۵ سالگی با آن زندگی کرده است؛ قصهای عاشقانه، اجتماعی و تاریخی که «گوزل» و «دریا» شخصیتهای اصلی آن هستند. وی میگوید: «گوزل»، عمه پدر من بود اما زنهایی که قصه را با او پیش میبرند، شخصیتهای تخیلی داستان هستند که خواست و درخواست من و روایت، به آنها واقعیت و زندگی بخشیده است. در بخشی از این کتاب میخوانیم: «به یاد حرفهای مادر افتادم، همیشه میگفت: کلاغها وقتی که اینطور دستهجمعی پرواز میکنند یعنی عروسی داریم. همه کلاغها روی قبرها هلهله میکردند و اوج میگرفتند. یعنی کشتهشدههای جنگ چالدران هم عروسی داشتند؟ کلاغها دست از سرم برنمیداشتند. صدا هنوز زیر خاک زمزمه میکرد. شاه اسماعیل گریه میکرد، انگار دیگر دست و دلش به جنگ و جنگیدن نمیرفت. عثمانیها این همه کشته روی دستش گذاشته بودند...».