دربارۀ کتاب دسته گلی برای الجرنون
«چارلی» در مدرسه شبانه مشغول به تحصیل بود. او به واسطه خانم «کینیان»، معلم محبوبش، برای معالجه و عمل جراحی به بیمارستانی معرفی شد. پس از عمل، تغییرات در چارلی به کندی پیش میرفت و این موجب ناامیدی او شده بود... . چارلی در مسابقههای گوناگون به موشی به نام «الجرنون»، مرتب میباخت و این باعث حسادت او به الجرنون شده بود، تا اینکه مدتی بعد، به علت تأثیر عمل جراحی، توانست الجرنون را ببرد. کمکم تغییر رفتار چارلی که ناشی از تأثیرات جراحی بود، موجب نگرانی و ترس اطرافیانش شد. خانم کینیان مرتب به بیمارستان سر میزد تا علاوه بر تدریس به چارلی، به او کمک کند تا املایش بهتر شود. پس از مدتی چارلی به کارخانه بازگشت تا دوباره مشغول به کار شود. او از یکسو نباید از عمل خود صحبتی میکرد و از سوي ديگر هم به برخوردهای دیگران با خود حساس شده بود و دیگر نمیخواست مانند گذشته تحقیر شود. چارلی روشی را در کارخانه پیدا کرده بود که با جابهجایی ماشینآلات، مبلغ بسیاری در هزینهها صرفهجویی میکرد. به همین دلیل هم آقای «دونِگان» به او پاداش داد. چارلی هم از دوستانش دعوت کرد تا با هم جشنی برپا کنند، اما آنها برایش عذر آوردند و چارلی تصمیم گرفت از خانم کینیان دعوت کند تا با هم شام بخورند... .