بلانشو با روش خاص خودش، درصدد بیرون کشیدن نوعی عقلانیت از مارکی دوساد از میان لایههای پنهان در افراطگریها و هنجارگریزیهای او در نوشتارش است تا بتواند ساد را به واسطۀ همان عقلانیتی که در او یافته نقد کند و تناقضاتش را عیان سازد. او در میان آثارِ ساد در پی یافتن نظامی است که بتواند منطقِ سادی را بازنمایی کند.
| بلانشو نبردِ میان انسانِ سادی با دیگری (قانون، طبیعت، خدا) را بر پایۀ نبرد خصمانۀ نیروهایی میدانند که او به آنها آگاهی دارد. اما از آنجایی که شرط واقعیت یافتن که نیرو، وجود نیرویی است که بر ضد آن عمل میکند، پس انسان سادی از پیش و با اقدامی سلبی، با نفی نیروهای دیگر در تلاش برای رسیدن به بالاترین درجۀ نیرو یعنی قدرت مطلق است. بنابراین این قدرت واقعیتش را از ویرانی و کشتار میگیرد. در این میان، آنچه مشخصاً از این حاکمیت به دست میآید تنهایی مطلق است. و آزادی برآمده از این قدرت آزادی فردی است. در واقع ساد یک جزء (استثنایی در مقام کل) را به عنوان عامل برسازندۀ جهانی تصور میکند که بر پایۀ نیستی بنا شدهاست.