دربارۀ کتاب پیله تقصیر
«علی» به بالای درخت پرتقال رفته بود و پرتقالهاي چیدهشده را به زمین میریخت. «محمد»، پسر «امیرعلی» خدمتکارشان زیر درخت ایستاده بود و از علی پرتقال میخواست، علی دو پرتقال برایش انداخت. محمد به سرعت به سراغ بچهها رفت تا با دادن پرتقالها به سرگروهها بتواند با آنها بازی کند. چند دقیقهای نگذشته بود که زن همسایه وارد باغ شد و خبر بیهوشی مادر محمد را داد. علی که پزشک است به سرعت کیفش را برداشته و به خانه امیرعلی پدر محمد میرود و پس از معاینه متوجه میشود که او دچار سوءتغذیه شده و... .